وای که از کَت و کول افتادم........... وای که چی چی خسته آ کوفدس این دست آ پا آ شاخکام.
تازه از راه رسیدم. از خستگیا هلاااااکم. ننجونم یوخده شربتی خیار آ سکنجبین برام دُرُس کردِس تا این پختی تنم دَرااد.
جادون خالی رفته بودم برا ثبت نام. ثبت نامی کاندیداتوری ریاست جمهوری. دیدم چندوقدس کسی سراغی از وبلاگی ما نیمیگیرد . گفدم وخیزم برم تِیرون. هم آب آ هوایی عوض کرده باشم. آ هم یه کاری بوکونم بلکی یوخده آدما دوراوری مام جمع بشن. مگه خرخاکیا چه گنای کردن که اصی کسی از طرفشون کاندیدا نشدس.
بِزار همینجا بوگم بِشِدون که کلییییی برنامه تبلیغاتیَم دارمااااااااااا
گفته باشم. پسفردا نگویند آ چرا نگفتی.
آ نیمیدونم چرا روزا اول اینقده شولوغ بود . همچین که من با اون دست و پا مجروحم جرعت نداشتم برم جلو . اینام که با این هیکلا گُندشون.............یا خداااااااااااا
داشدم ریختا قیافشا برنداز میکردم که به ذهنم اومد از پَته دسمال گردنش برم بالا آ برو روو لبه یقش ... آ برم آسکی رو دماقش آ بیبینم این جاپا کیس رو دماقش.
رفدما . اما نیمیدونم چرا این خبرنگاری نیمیدونم چی چی ان تا منا دید پرتم کرد یه گوشه، تا توو کادرش نباشم.
شوما بوگویند. این آزادیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آره این آزادیس؟
خلاصه روزی اول و دوم که نشد اسم بنویسم. ولی روزی آخر دیپلماسی حاکم بود آ کاندیداوارا تحویل میگرفتن. از کرمی خاکی تا خرخاکی............... همه را .
جادون خالی همچین که رفدم بالا آ گفتم که منم کاندیدام. آ میخوام برم قاتی اینا که میخوان رئیسی نیمیدونم چیچی بشند همه اومدند طرفم . اولش ترسیدم . آخه میدونی . اولش فکر کردم این عکاس چینیاشون اومدند تا بُخورندم. ولی .................الهی شکر کسی نخوردم. فقط همش ازم سوال پرسیدند ا سین جینم کردم . منم که مشاوری سیاسیم بِشَم گفته بود .........همش بششون جواب دادم بله . منم همینطور . البته باید بابرنامه ریزی باشه ......
خب من که نیمیفمیدم چیچی می پرسند . مهم نبود آخه . اینا همشونم که مثلی نجف زاده آدما با برنامه ریزی کِنِف نیمیکند که. اینا خیلیاشونم اصی نیمیدونن چی چی به کوجاس.
آره ...بزار راحتد کونم ثبت نام کردم ا راه افتادم بیام . همینطور که تو جاده از کناری شهرا رد میشدم یواش یواش به فکر افتادم توو این شهرا که وایمیسم برا نفس تازه کردن خبس برم جاوا مهمشون آ سخنرانی تبلیغاتی راه بندازم.